آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آروین من

بزرگترین لبخند

پسرکم امشب من و تو بزرگترین لبخند عمرمون رو دیدیم. لبخند یک ملت، لبخند یک کشور، امشب ایران خندید.  آه که چقدر این خیابون ها و این مردم دلتنگ شادی بودن.  بابا معلوم بود نمی خواد من و تو رو ببره بیرون. می خواد بیاد و تی وی ببینه. اما من که از دیشب تا یک ونیم پای نت بودم و بعدش از سه صبح بیدار خوابی کشیدم دیگه حالم از تلویزیون بهم می خوره. تو هم امروز انگار انرژیت صد برابر شده. لباسات رو در آوردی و دیکتاتورانه داری می گی من دارم لباس بیرون می پوشم برم. منم انگار از این تصمیمت حال می کنم. 5 دقیقه بعد داریم تو خیابون باهم قدم می زنیم. جشن تازه شروع شده.  بابا که توی پارک میاد دنبالمون با شور و شوق تعریف می کنی:  بابا آ...
26 خرداد 1392

وقتی بچه شجاع تر از مادر میشه!!!!!

- تا حالا دیدید یه بچه سه ساله خودش بره روی تخت آزمایشگاه بخوابه و در حالی که چندین مسئول آژمایشگاه ریختن رو سرش تا رگش رو پیدا کنن پاهاش رو بندازه رو همدیگه و وقتی که ازش خون می گیرن گریه که هیچی حتی آخ هم نگه!!!!!!!!! آروین این کار رو کرد و این در حالی بود که مامانش  با عذاب وجدان نشسته بود روی یک صندلی کنار در اتاق تا زمانی که صدای گریه بلند شد سریع بپره بیرون ( چون طاقت دیدن این صحنه هارو نداره) اما خوب تو مامانو شرمنده کردی. پرستارا با تعجب به همدیگه می گفتن دیدی عجب پسر شجاعی بود!!! و با تو مثل یه مرد برخورد می کردن و بهت آفرین می گفتن ..... یک سالی از توصیه اون دکتر سنتی به من گذشته بود که گفت یه بار 10 سی سی خون بده تا غلظت...
20 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد